پنج شنبه 91 خرداد 18 , ساعت 1:42 صبح
من عاشق دلتنگم، خوارم چو گل سنگم .. .. .. .. .. .. .. .. ..
بر گونه ی بی رنگم، یک بوسه بزن بنشین
در پای تو چون خاکم، نه خاک که خاشاکم
بنگر دل غمناکم، آن را مشکن بنشین
..
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست…
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم
جاریست…
..
گرچه عمریست غریبانه فراموش توام
باز مشتاق تو و گرمی آغوش توام
باورم نیست که بیگانه شدی با من و من
همچو یک خاطره کهنه فراموش توام
..
شانه بر زلف سیاهت چو زنی یاد من آر
که چنان زلف تو آویخته بر دوش توام
نیستی تا که بگویم به تو ای مایه ناز
تشنه بوسه ای از آن دو لب نوش توام
نوشته شده توسط nayabsaz | نظرات دیگران [ نظر]